صبحگاهی امیرالمؤمنین وارد مسجد شد و فرمود: در خواب پیامبر اکرم(ص) را دیدم بمن فرمود، سلمان از دنیا رفت او را غسل بدهم و کفن کنم، نماز بر بدنش بخوانم و دفن نمایم اینک من برای تجهیز سلمان عازم مدائن هستم. هنوز ظهر نشده بود برگشت، فرمود: او را دفن کردم اما بیشتر مردم این حرف را باور نمی کردند تا اینکه نامه ای از مدائن رسید که سلمان در فلان روز از دنیا رفت مرد عربی آمد او را غسل داد و کفن کرد و نماز خواند و رفت همه مردم از این جریان تعجب کردند.(دارالسلام، ج1، ص 62)
نظرات شما عزیزان: